حجاب

  • حجاب اسمانی ترین راه.... 
  • تماس  
  • ورود 
  • حيدري  
    • حجاب
    در خوشبخت  حيدري  
    • حجاب
    در ما ایستاده ایم  
  • http://www.8pic.ir/images/68228005781508167360.gif

دلنوشته دخترطلای

14 تیر 1395 توسط حيدري

یِه چیزِ قشنگ..!

و با خــدا،دنیایَتحتی بی آفتاببرمدار چشمهآی تو میچرخد

و همه انسانها،هرچند درسکوکِ بادِ غــرور…

دچارِ لِطآفَتِ پُر از پَروانه تو می مانَند ..!. .

“با بی حِجابی
چه بِه دَست می آوَری
بِجُز نِگــاه هایِ هَوَس آلود..؟”

+مَـــن یِک دُختـــرم! دستانم بالینـ کودکِ فردایَم خواهد شُد..بــی حُرمَتَش نــمی کنــم!

 نظر دهید »

خواهرم نگاه بکن.....

13 تیر 1395 توسط حيدري

خواهرم نگاه کن

تیر دشمن پای برادرم را چطور شکافته

اما خواهرم تیر بد حجابی تو قلب برادرم را می شکافت

 نظر دهید »

زن ایرانی ملکه ایرانی

13 تیر 1395 توسط حيدري

یه پسر انگلیسی به پسر ایرانی میگه:چرا خانوماتون با مردا دست نمیدن؟یعنی انقدر مرداتون شهوت پرستن؟پسرایرانیه میگه:چرا هر مردی نمیتونه دست ملکه شمارو لمس کنه؟پسر انگلیسی عصبانی میشه و میگه:ملکه فرد عادی نیست فقط با افراد خاص دست میده.پسر ایرانی میگه:خانوم های ما همه ملکه هستند……..

 نظر دهید »

حجاب وعفاف مردانه

13 تیر 1395 توسط حيدري

همیشه وقتی از حجاب وحیا حرف میزنیم یاده خانوم ها می افتیم یاده چادری ها
اما امروزمیخوام در مورد حجاب مردانه بگم.
پسری که ریش داره وبهش میگن پاچه بزی خم به ابرو نمیاره…
پسری پاتوقش مزار شهداس نه باشگاه کامبیز بدنساز…
پسری که که جای پرورش اندام وتزریق بازو پرورش ایمان میکنه وخودسازی…
پسری که سرش و خم میکنه تا سنگ فرش خیابونا ،نه رودروی ناموس مردم….
پسری که بلوز آستین بلند میپوشه و شلوار کتان نه لباس های تنگ وشلوار جاستین…

 نظر دهید »

اقا اجازه هست خانمتون رو نگاه کنم

13 تیر 1395 توسط حيدري

بسم الله الرحمن الرحیم

آقا اجازه هست خانمتون رو نگاه کنم…..
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت : ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری گ… می خوری تو و هفت جد آبادت … خجالت نمی کشی؟ …

جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد

خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم … حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم

مرد خشکش زد … همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد …

مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 29
  • ...
  • 30
  • 31
  • 32
  • ...
  • 33
  • ...
  • 34
  • 35
  • 36
  • ...
  • 38
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

حجاب

حجاب اسمانی ترین راه......
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • داستان ادبی
  • شعر

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

داستان کوتاه


داستان کوتاه

امارگیر

آمارگیر وبلاگ

لوگوی وبلاگ


وبلاگ-کد لوگو و بنر

کد افراد انلاین

  • کد نمایش افراد آنلاین
  • تصاویرتصادفی مزهبی

    
  • یزد فروم
  • منظره وطبیعت

    
  • تیرباس
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس